موتورسواری یک دلفین

گشت باموتورمیان وبلاگ ها

موتورسواری یک دلفین

گشت باموتورمیان وبلاگ ها

شیرین مثل فلفل

از نگاهها ی موشکافانه بیزارم .

ازاینکه احسا س کنم دارن طوری براندازم می کنن که انگارفرشم یا اینکه مجسمه ام !

از شنیدن حرفهای کتابی حالم بد می شه… (داشتن ایمان و صداقت و نجابت همین !) بی هیچ توضیح و برداشتی !

خیلی ها رو دیدم که همینطوری زندگی مشترک و شروع کردن اگه دودلم بودن رو آوردن به استخاره و فال و اینجور حرفا !

حداکثر یه سال اول همه چیز خوشگل و جذابه اما مرور زمان …هیچی بگذریم این قصه سر دراز دارد…

 

تازگی ها لواشک زرشک و ذرت مکزیکی و آبنبات چوبی  زیاد می خورم .

نمی دونم این سه تا چه ارتباطی بهم دارن و چرا یدفعه هوس خوردنشونو می کنم!

فقط میدونم خیلی خوش مزه ان و احساس خوبی بهم می دن

  

دیروز با تمام وجود شیرین ترین و دلنشین ترین و واقعی ترین ابراز احساسات رو حس کردم !

درست وقتی که برادرزاده سه سالم (یاسمن ) بی مقدمه محکم بغلم کرد و با چشای شیطون و درشتش زل زد تو چشامو با همون لحن بچه گونش بهم گفت خیلی دوست دارم عمه نرگس بیجانبا !

کلی ذوق کردم .

 

کتاب شفای کودک درون رو هم هنوز نخوندم .

آخه آلبالو داره می خوندش .

مثه اینکه داداشی بیشتر از من به کچولوی درونش بها می ده !

 

بهرام نابغه نظامی ایران

                                                               

وقوع جنگ بلخ میان لشکر ایران به فرماندهی بهرام چوبین و سپاهیان شابه ( خاقان شمال غربی چین؛که وارد اراضی ایران در شماشرقی خراسان شده بود و عازم تصرف کابل و بادغیس بود‌ )؛بهرام ( که از وی در تارخ نظامی جهان به عنوان یک نابغه نظامی نام برده شده است )دراین جنگ از سلاح تازه ای ؛ که در ان از نفت خام به کتار رفته بود ؛استفاده کرد که به راکتهای امروزی شباهت داشت ؛این جنگ با پیروزی سپاه ساسانی و کشته شدن خاقان چین پایان یافت.

‡ به هفت شهر عشق من خوش آ مدید‡

                                        

شهر اول : نگاه و دلربایی ....... ....... شهر دوم : دیدار آشنایی .......... شهر سوم: روزهای طلایی ......... شهر چهارم: بهانه، فکر جدایی ......... شهر پنجم: بی وفایی.......... شهر ششم: دوری و بی اعتنایی .......... و در آخر شهر هفتم: اشک و آه و تنهایی