موتورسواری یک دلفین

گشت باموتورمیان وبلاگ ها

موتورسواری یک دلفین

گشت باموتورمیان وبلاگ ها

خسته ی عشق!!!!

 

باز هم امدی تو بر سر راهم

ای عشق می کنی دوباره گمراهم

دردا من جوانی را به سر کردم

تنها از دیار خود سفر کردم

دیریست قلب من از عاشقی سیر است

خسته از صدای زنجیر است

دریا! اولین عشق مرا بردی

دنیا! دم به دم مرا تو ازردی

دریا! سرنوشتم را به یاد اور

دنیا! سرگذشتم را مکن باور

من غریبی قصه پردازم

چون غریقی غرق در رازم

گم شدم در غربت دریا بی نشان و بی هم اوازم

میروم شبها به ساحل ها تا بیابم خلوت دل را

روی موج خسته ی دریا می نویسم اوج غمها را

                             خسته ی عشق      

|

خزان عشق

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است تویی که تصور حضورت صفحه ی بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند. در کویر قلبم از تو و برای تو می نویسم ای کاش در طلوع چشمان روشنت زندگی می کردم آن هنگام زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوقت بر صورت مه آلودت می لغزم. ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم تا شاید جاده ای دور هنوز بوی لبهایت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد تا مرهمی شود برای دلتنگی هایم.